کد مطلب:35491 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:180
بنیان دین و دنیا بر چهار چیز است. این سخن را امیرالمومنین (ع) به جابر بن عبدالله، شخصیت نامور انصاری خطاب فرمود: ایا جابر ای مرد پرهیزكار چو این كاخ تشكیل شد از چهار نخستین، بزرگان دانش پژوه چراغند و با روشنی مردمان عمل كرده بر آنچه دانا شدند دوم دسته نادان واقف به خویش ز نور هدایت شود بهره ور سوم دسته، باشند بخشندگان به اندازه وسع سازد كرم چهارم فقیران خاطرفكار جهان چون كه تشكیل شد زین چهار از این چار اگر بود خارج كسی به دور است از این چار، گر مردمی اگر هست دانا ولی بی عمل ندارد چو از علم خود احترام كه نادان چو بیند چنان پیشوا [صفحه 116] كند ترك دیدار عالم، دگر توانگر اگر نیز گردد بخیل فرو شد به دنیا چو دین، مستمند شود واژگون باره زندگی به هر كس خدا خوان رنگین دهد به سویش گشوده است دست نیاز اگر دانشی مرد باشد به راه وگر بد توانگر، ز بیچارگان به شكرانه ی بازوی پر توان وگر پادشاه است دست ستم به درمانده ی فقر بخشد درم شریك است در شادی و در عزا نباید كه شب، میل بستر كند گرسنه از آن سر كند ناگزیر چه فرقیست بین امیر و فقیر چو زین رهگذر روی تابید سخت شود عالم بی عمل روسیاه شد آسوده از رنج بیچارگان چنین اجتماعی شود خوار و پست [صفحه 117]
«قوام الدین و الدنیا باربعه»
بود پایه ی زندگی بر چهار
صف مردمان می شود استوار
كه هستند خود رهنمای گروه
هدایت پذیرند ز آنان به جان
ز دانایی خود توانا شدند
به دنبال دانا شتابان به پیش
ز تاریكی جهل سازد گذر
به درماندگان جهان مهربان
پریشان نگردد از آن لاجرم
كه هستند در فقرشان، بردبار
بدین چار ناچار شد استوار
نبودست مردم، بود ناكسی
مخوان آدمش چون نباشد همی
نه پرهیزكار است، باشد دغل
درافتد خلل خلق را در مرام
گریزد ز دانش، شود ناسزا
چو بد دیده باشد از این رهگذر
ترحم ندارد روا بر ذلیل
به درماندگی هست خاطر نژند
دگر ره شود دور خربندگی
وظیفه بدان پایه سنگین دهد
كه گردد به بیچاره گان چاره ساز
برون آورد خلق گیتی ز چاه
بگیرد همی دست با بازوان
بگیرد همی دست بیچارگان
ببندد ستمكاره را بیش و كم
نماند كه ماند فقیری، دژم
هر آن كس كه بر خلق شد پیشوا
چو خواهد كه آسوده كشور كند
چو خواهد كند مردم خویش سیر
جز از اینكه مسئول باشد امیر
از آن واژگون كرد دادار، تخت
توانگر هم از بخل گردد تباه
به گردن به دوزخ شود ناگهان
بماند نگون بخت و بی سرپرست
صفحه 116، 117.